مدتي پيش با بانو بحثي داشتيم در مورد اينکه شيخ اجل سعدی در زندگي کاري جزنظربازی و ديد زدن زيبا رويان کوي و برزن نداشته و غزل پشت غزل بود که بانو در اثبات اين مدعا رديف ميکرد و بنده را هم به جاي شيخ محاکمه . در نهايت دست به دامان خود شيخ شدم و کليات را باز کردم، ديدم شيخ اجل هفتصد سال پيش فکر اين لحظه رو کرده بوده و اين رباعي رو سروده
گر بيخبران و عيبگويان از پس
منسوب کنندم به هوي و به هوس
آخر نه گناهيست که من کردم و بس
منظور مليح دوست دارد همهکس
گر بيخبران و عيبگويان از پس
منسوب کنندم به هوي و به هوس
آخر نه گناهيست که من کردم و بس
منظور مليح دوست دارد همهکس
پ.ن.1
از طرف الهام به بازی سوتی ها دعوت شدم. باید فکر کنم تا سوتی ها یادم بیاد
...
پ.ن.2
مثل اینکه این سوتی بازی دست از سر ما برنمیداره و تا دست خودمو رو نکنم، دوستان دست بردار نیستند: اول اسامی دوستان دعوت کننده رو بگم، تا بعد:
اول: الهام
دوم: پرشین
سوم: کاوه
ضمنا" بنده چون سواد، هنر و ویژگی خاصی ندارم که مثل کاوه سوادم یا مثل پرشین هنرم و یا مثل الهام روابط عمومی خوبم (مخصوصا" گرفتن موتور پسر همسایه) کار دستم بده بنابراین سوتی هم ندارم که قابل ذکر باشه، بازم فکر کنم ببینم چیزی یادم میاد یا نه
...
پ.ن. 3
این نیما هم عجب مخیه
من فقط معرفی میکنم و از حالا میگم من نیستم
ادامه دارد
...