Wednesday, November 1, 2006

در طول هفته گذشته ( و احتمالا" تمام هفته آينده) با وجود پاي شكسته و چوب زير بغل همش بيمارستان بودم ، از بخت خوش ما بيمارستان هم يك بيمارستان دولتي ، اونم از نوع آموزشي بود. تنها چيزي كه اقبال ياري كرد اين بود كه بيمارستان توي تهران بود و من هم شماره مبايل دكتر مربوطه رو داشتم . وقايعي كه براي من اتفاق افتاد رو همه به صورت جك و طنز شنيديم و خونديم ولي اين آخري ديگه نوبر بود: تو غذاي يكي از مريضاي اتاقي كه من كار داشتم يك عدد ته سيگار پيدا شد ، اونم نه توي خورش ، بلكه توي برنج ./ا

4 comments:

پرشین said...

pas begoo chera khabari azat nist! bala be door refigh. ishalla zood khoob beshi

Anonymous said...

ای خدا که تو چقدر به من تهمت زدی ... خدا از سر تقصیراتت بگذره الهی ... حالا پایت چطور است ؟؟؟ ببینم وقایع را کجا خواندیم ؟؟ من که نخواندم دوباره بنویس... امیدوارم بهتر شده باشی بامعرفت ..

Anonymous said...

salam

khob in yek nooe pishgiri az bimari ast, ta kesi joraat nakoneh mariz besheh

Anonymous said...

بابا تکنولوژی یییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی