Saturday, March 7, 2009

بي‌ربط

نيمه­شب يه روز تعطيل از بي­خوابي از رخت­خواب ميام بيرون، حوصله هيچ کاري رو هم ندارم، کانال­هاي ماهواره­اي هم جز يک سري مزخرفات چيزي ندارن، با خودم ميگم تا بقيه بيدار بشن چيکار ميشه کرد، طبق معمول سرکشي تو وب آخرين و ظاهرا" بهترين راهه.
پس راهي دنياي مجازي ميشم، کله صبح حوصله
Wikipedia
رو ندارم، پس ميرم سراغ
Face book.
هم جديدتره ، هم جاذبه بيشتري داره. يهو ميبينم يک نفر مي­خواد منو تو دوستاش اضافه کنه، خب چه اشکالي داره، نه نکته همين جاست. اين يک نفر رو من از 11 سال پيش هيچ خبري ازش نداشتم، اون هم از من خبري نداشت. دوست مشترکي هم نداشتيم که خبري از ما به هم برسونه، حالا دوباره يه ردي از هم ديگه پيدا کرديم
بي­خوابي و کلافگي از سرم مي­پره، صبحانه رو رديف مي­کنم و بقيه رو صدا مي­کنم./ا

پي­نوشت: اين پست به دلايلي با دو هفته تاخير ارسال مي­شود

No comments: