نيمهشب يه روز تعطيل از بيخوابي از رختخواب ميام بيرون، حوصله هيچ کاري رو هم ندارم، کانالهاي ماهوارهاي هم جز يک سري مزخرفات چيزي ندارن، با خودم ميگم تا بقيه بيدار بشن چيکار ميشه کرد، طبق معمول سرکشي تو وب آخرين و ظاهرا" بهترين راهه.
پس راهي دنياي مجازي ميشم، کله صبح حوصله
Wikipedia
رو ندارم، پس ميرم سراغ
Face book.
هم جديدتره ، هم جاذبه بيشتري داره. يهو ميبينم يک نفر ميخواد منو تو دوستاش اضافه کنه، خب چه اشکالي داره، نه نکته همين جاست. اين يک نفر رو من از 11 سال پيش هيچ خبري ازش نداشتم، اون هم از من خبري نداشت. دوست مشترکي هم نداشتيم که خبري از ما به هم برسونه، حالا دوباره يه ردي از هم ديگه پيدا کرديم
بيخوابي و کلافگي از سرم ميپره، صبحانه رو رديف ميکنم و بقيه رو صدا ميکنم./ا
پينوشت: اين پست به دلايلي با دو هفته تاخير ارسال ميشود
پس راهي دنياي مجازي ميشم، کله صبح حوصله
Wikipedia
رو ندارم، پس ميرم سراغ
Face book.
هم جديدتره ، هم جاذبه بيشتري داره. يهو ميبينم يک نفر ميخواد منو تو دوستاش اضافه کنه، خب چه اشکالي داره، نه نکته همين جاست. اين يک نفر رو من از 11 سال پيش هيچ خبري ازش نداشتم، اون هم از من خبري نداشت. دوست مشترکي هم نداشتيم که خبري از ما به هم برسونه، حالا دوباره يه ردي از هم ديگه پيدا کرديم
بيخوابي و کلافگي از سرم ميپره، صبحانه رو رديف ميکنم و بقيه رو صدا ميکنم./ا
پينوشت: اين پست به دلايلي با دو هفته تاخير ارسال ميشود
No comments:
Post a Comment